.:. بید قرمز .:.

می نویسم تا فراموش نکنم، که بوده ام.

.:. بید قرمز .:.

می نویسم تا فراموش نکنم، که بوده ام.

گناه نکرده

نفسش دیگه بالا نمی یومد!

احساس می کرد زندگی دیگه ارزش نداره.

همه ارزشهای زندگی براش کم رنگ شده بودند،

اون قدر کم رنگ که دیگه نمی تونست ببیندشون!

خیلی سخت بود تحمل شرایط براش.

شرایطی که خودش نا خواسته به وجود آورده بود و روحش هم خبر نداشت!

کمرش داشت زیر بار این گناه نکرده می شکست.

دیگه طاقت نداشت.

با خدای خودش راز و نیاز می کرد، و طالب تغییر شرایط موجود از خدا بود.

نظرات 2 + ارسال نظر
سکوت ! چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 22:04 http://silence.blogfa.com

سلام نازنین خوبی دوست جون ؟! ممنونم که به وب لاگم اومدی ! یا علی ...

MED چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 22:21 http://www.parseh-mp.blogsky.com

ببخشید ! ولی این گناه نکرده چی بود ؟ خوردن سیب ممنوعه ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد