.:. بید قرمز .:.

می نویسم تا فراموش نکنم، که بوده ام.

.:. بید قرمز .:.

می نویسم تا فراموش نکنم، که بوده ام.

خیلی به درگاه خدا دعا کرده بود. مدتها بود که اشک های چشمش همدم شبهای تنهاییش بود.

بعد از اشکهایی که همدم شبهای تنهاییش بود رویاهای شبانه جایگزین اشک می شدند. گاهی اوقات سپیده دم که بیدار می شد احساس می کرد که تمام شب روحش جای دیگه ای سیر کرده بوده و پا به پای کسی تمام گذرگاههای اون جای ناشناخته به اون نشون داده شده بود.

همه اون رویاها خوب بود و خبر از یه اتفاق خوب می داد. ولی هیچ کدوم از اون رویاها تحقق پیدا نمی کرد.

یه موقعی شد که دیگه حتی از رحمت خدا هم نا امید شد. به خدا گفت پس این همه وعده ای که می دی چرا تحقق پیدا نمی کنه. دیگه با خدا به حالت قهر در اومده بود، کاری که هیچ وقت در طول عمر کوچکش نکرده بود، او همیشه یه بنده امیدوار بود و همیشه به همه امید می داد ولی حالا خودش جا زده بود تا اینکه ...

تا اینکه بعد از گذشت ماهها می دید که درهای رحمت خداوند داره به رویش باز می شه، خیلی شرمنده بود از اینکه تعجیل کرده بود.

 

نظرات 7 + ارسال نظر
امین دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:50

اولا هیچ عیبی نداره.امیدوارم دوباره سعی کنی و موفق بشی.
دوما مرسی از متن قشنگت

امید دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:42

نگفته بودی وبلاگ مینویسی.../امیدوارم موفق باشی و به مسیر زندگی معتقد باش که این شکست ها همین مسیر زندگی رو تعیین میکنند...موفق باشی

[ بدون نام ] دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 14:04 http://silence.blogfa.com

خیلی دوس داشتم جای این آدم باشم !p-:

MED سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 00:17 http://www.parseh-mp.blogsky.com

می دونی آخه همیشه آدم وقتی به آرزوهاش میرسه که دیگه براش جذاب نیست . یه کم دیر شده !!

hxy سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 22:53 http://hxy.blogfa.com

سلام زهرا خانم گل.خوبی؟شناختی یا نه؟ما بی معرفتیم ولی تو چرا هیچ خبری از ما نگرفتی؟

شاه رخ شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 23:07 http://roospigari.blogfa.com

منو یاد <‌چو شو گیرم خیالت را در آغوش / سحر از بسترم بوی گل آیو> انداختی

مسعود و ساغر چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 16:18 http://antegral2x.tk/

در کوچه پس کوچه های خیالم تو را که شبیه رویایی می جویم چند وقتی است که دیگر به خانه ی دلم سر نمی زنی نمی دانی که چگونه وابسته ی وجودت شدم نمیدانی که حرفهایت بهترین هدیه است ای تک همدرد من در این کره خاکی از تو میخواهم باز هم برایم حرف بزنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد