اومدم ابروی کامپیوتر گرامی رو درست کنم زدم چشمشم کور کردم!! یه کم شیطونی کردم سرش یه ویروسی داشت که فعال شد. خلاصه دردسرتون ندم این چند روز کامپیوترم سکته کرده بود. خدا رو شکر حالا رو به بهبودیه!
سه شنبه هفته پیش رفتم ثبت نام کردم. دانشگاهش که اصلاً چنگی به دل نزد. یه کم دودل شدم برای ثبت نام.ولی دلو زدم به دریا، گفتم خدا رو چه دیده یه موقع انتقالی دادن . در هر حال دیگه ثبت نام کردم. شروع کلاسها رو هم از امروز زده بودند که ما که نمی ریم تا بعد از عید.یکی از بچه های دوره کاردانی همه اونجا قبول شده بود، من فقط در حد یه سلام و احوال می شناختمش.با هم چند تا خونه دیدیم ولی به توافق نرسیدیم که بگیریم. هنوز دو دلم که با اون خونه بگیرم یا تنها. با همون صحبتهای اولیه فهمیدم که اخلاقمون با هم زیاد جور نیست و ممکنه دردسر ساز بشه.
چند روز که دیگه خونه تکونی اساسی شروع شده، نمی دونم چرا تمومم نمی شه. خیلی خسته شدم. از بس وسیله سنگی جا به جا کردم و آویزون در و پنجره بودم برای شیشه پاک کردن،کمردرد گرفتم. هر سال می گیم کارگر می گیریم که کمکمون کنه، یا بهمون وقت نمی دن، یا خودمون می گیم کاری که نداریم کم کم انجام می دیم!! خلاصه ته خونه تکونی که می شه می گیم سال دیگه حتما یکی رو می گیریم دوباره تا سال بعد همه خستگی ها یادمون می ره!!
اول که اول!
دوم که اول!
سوم که سلام چه عجب! ... خسته نباشی ... دانشگاه نو مبارک ... ;)
خوش اومدید دلمون برات تنگ شده بود نبودنت خیلی طول کشید اولین کاری که اونجا باید بکنی پیدا کردن یک کافی نت خوبه که ما از دستت ندیم و بدونیم چه کارا می کنی دلم برات تنگ شده بود
والا من از مشکلات خونه تکونی سر در نمیارم.به هر حال خسته نباشید.