زندگی هزار رنگ داره، گاهی اوقات اون قدر رنگ تیره اش رو به آدم نشون می ده که، بهشت آدم می شه همون جایی که یه روزی جهنمش بود! و این یعنی فاجعه.
اره هزار رنگ داره. شایدم بیشتر، از هر رنگی یه سری تنالیته داره.باید باهاش ساخت تا به بهشت برسی{ این یعنی فاجعه}
دیدت خیلی هنری شده. افرین.
درخت من چی شده ؟ نگرانیم
ممنون از محبتت. فقط برام دعا کنین.
سلام...این وبلاگ را بخوانید.http://merajman.blogfa.com
هر بهشتی را میشه جهنم کرد اما نه با تغییر رنگها بلکه با تغییر نگاهها و زاویه دیدها
اهوم ....اوهوم ....
نمی دونم چی باید بگم!!! حرف حق جواب نداره
سلام...اوهوم... منم الان توی همون جهنمم...دعا کن واسم...مرسی که بهم سر زدی...
گزیری ندارم که شعری بگویمدل نازکت را به نحوی بجویمبگویم که پشتم به خورشید گرم استزمانی که گل می کنی روبرویموحالا در این قحطی آب واحساسدلم را کجا -مثل دستم - بشویم؟از اول تو بی پرده با من نگفتیکه بی پرده حالا من از خود بگویم!من از تشنگی های خود با تو گفتمواز مخزن بغض ها در گلویمجواب تو تکرار تلخ عطش بودو سنگی که لغزید سوی سبویمگل لحظه ها را-به مفهوم مطلق-اجازه ندادی کنارت ببویماجازه ندادی که چشمت بیفتدبه چشم سکوت من و های و هویموحالا.............تو با برق الماس چشمت clickکن:بمیرم؟ بمانم؟ بخندم؟ بمویم؟
سلام بید قرمز...جمله خیلی قشنگیه...و البته قابل تامل...آفرین...با حرفای دلم به روزم.بعد یه مدت طولانی اومدم.با امید اینکه تنهام نذاری.با آرزوی بهترینــــــــــــــها:بهــــــــــــارحرفهای ما هنوز ناتمامتا نگاه می کنی وقت رفتن استباز هم همان حکایت همیشگی...لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شوم..!آم...ای دریغ و حسرت همیشگی...ناگهان چه زود دیر می شود...!!!
به روز شدم . نوشتت رو قبلن خونده بودم . ولی معنیش رو حالا دونستم
اره هزار رنگ داره. شایدم بیشتر، از هر رنگی یه سری تنالیته داره.
باید باهاش ساخت تا به بهشت برسی{ این یعنی فاجعه}
دیدت خیلی هنری شده. افرین.
درخت من چی شده ؟ نگرانیم
ممنون از محبتت. فقط برام دعا کنین.
سلام...
این وبلاگ را بخوانید.
http://merajman.blogfa.com
هر بهشتی را میشه جهنم کرد اما نه با تغییر رنگها بلکه با تغییر نگاهها و زاویه دیدها
اهوم ....
اوهوم ....
نمی دونم چی باید بگم!!! حرف حق جواب نداره
سلام...
اوهوم... منم الان توی همون جهنمم...دعا کن واسم...
مرسی که بهم سر زدی...
گزیری ندارم که شعری بگویم
دل نازکت را به نحوی بجویم
بگویم که پشتم به خورشید گرم است
زمانی که گل می کنی روبرویم
وحالا در این قحطی آب واحساس
دلم را کجا -مثل دستم - بشویم؟
از اول تو بی پرده با من نگفتی
که بی پرده حالا من از خود بگویم!
من از تشنگی های خود با تو گفتم
واز مخزن بغض ها در گلویم
جواب تو تکرار تلخ عطش بود
و سنگی که لغزید سوی سبویم
گل لحظه ها را-به مفهوم مطلق-
اجازه ندادی کنارت ببویم
اجازه ندادی که چشمت بیفتد
به چشم سکوت من و های و هویم
وحالا.............
تو با برق الماس چشمت clickکن:
بمیرم؟ بمانم؟ بخندم؟ بمویم؟
سلام بید قرمز...
جمله خیلی قشنگیه...و البته قابل تامل...
آفرین...
با حرفای دلم به روزم.بعد یه مدت طولانی اومدم.
با امید اینکه تنهام نذاری.
با آرزوی بهترینــــــــــــــها:بهــــــــــــار
حرفهای ما هنوز ناتمام
تا نگاه می کنی وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی...
لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شوم..!
آم...ای دریغ و حسرت همیشگی...
ناگهان چه زود دیر می شود...!!!
به روز شدم . نوشتت رو قبلن خونده بودم . ولی معنیش رو حالا دونستم