افکار از افسردگی نوشته، هر چی به پایان مطلب نزدیکتر می شدم احساس می کردم که انگاری این چیزها به منم شبیه! یعنی جدی جدی منم افسردگی گرفتم. احساس می کنم که استرس نقش زیادی تو این حالات در من شده. این استرس لعنتی ول کن من نیست واقعا تحمل استرس و اضطراب کار سختیه. اون موقع که کنکوری بودم(سال پیش دانشگاهی) همیشه فکر می کردم که اگه دانشگاه قبول شم دیگه پایان همه اضطرابهای زندگی خواهد بود! ولی متاسفانه سخت در اشتباه بودم چون الان به این نتیجه رسیدم که نه تنها پایان اضطرابها نبود بلکه اگه بخوام بین همه اضطرابها بهترینش رو نام ببرم همون کنکور بوده و اون سال و سالهای قبلش قشنگترین سالهای زندگیم بوده. هر چی جلوتر می رم مشکلات بیشتر می شه و باید اون قدر قوی باشم که بتونم باهاش سر و کله بزنم، البته فکر می کنم در آینده هم وقتی به عقب نگاه کنم می بینم که اضطرابهای امروزم هم شیرین بوده! یه موقع هایی این قدر این استرسها شدید می شه که خودم عنوان "اضطراب کشنده "رو بهش دادم! چون واقعا احساس می کنم دل و روده ام داره می یاد تو حلقم!
افکار از وبلاگ نوشته بود که تونسته بهش کمک کنه که بلند فکر کنه این حرف خیلی به دلم نشست، چون معتقدم بلند فکر کردن هنر بزرگیه که خیلی وقت ها من ازش بی بهره ام.
دو ماه فرصت دارم، تمام تلاشم رو می کنم که ببینم می تونم این وضعیت رو تغییر بدم یا نه؟!
خیلی بد
چی خیلی بد؟!
سلام . وبلاگ جالبی دارید . باران بارید و صد سال تنهایی تازه شد [گل]
مرسی که به وبلاگم سرزدی ان شالله مشکل روهرچه زودترحل میکنم فعلاقالبوتغیردادم تادرست بشه!چرااینقدراحساس افسردگی داری؟؟!!!!
منم وبلاگ خیلی شادم می کنه...
چرا فقط دو ماه فرصت داری؟ مهلت گذاشتن بدتر واسه آدم استرس ایجاد میکنه ها!
دو ماه فرصت دارم تا اخر تابستون چون بعدش دوباره باید برم فومن و اگه این حس و حال درمون نشه عواقب بدتری برام داره!
سلام آبجی جون. خوبی ؟ آقا این قالبت خیلی قشنگه. میدونی که منم خیلی وقته دنبال عوض کردن قالب هستم، ولی چیزه خوبی ژیدا نکردم. میشه بگی اینو از کجا آوردی؟ میخواک ازت کپ بزنم. !!!
با سلام
می دونی منم گاهی به این فکر می کنم...
ولی باید پذیرفت....و شاید باید زندگی کرد
من با اجازه شما شعری که برام گذاشتید تو نوشته هام قرار دادم...
امیدوارم شاید باشیدو....این روزها همش خاطره شه...
این روزا همه فکر میکنن بزرگترین استرسهای زندگیشونو دارن تحمل میکنن ... امیدوارم توام استرسات کم بشه... نگرانش نباش ... زندگیه و همین چیزا
آخرش همه شو خوندم ... دلم برات تنگ شده بود ...
موفق باشی عزیزم
سلام....خوبید؟؟؟
این همه موضوع..حالا چرا افسردگی؟؟؟
می دونم داریم توی زمانی زندگی می کنیم که استرس و نگرانی حتی از اکسیژن هوا هم بیشتر پیدا میشه اما حقیقت اینه که این استرس ها ساخته ی خود ما آدماست....چند سال با این احساس افسردگی سر کردم...هیچ راهی نمی تونست واسم درمان کننده باشه فقط به یه دلیل...قبول کرده بودم که من افسرده شدم...یه روز نخواستم افسرده باشم...خواستم از زندگی لذت ببرم...اونوقت دیدم میشه هیچ چیز نداشت اما فقط به رنگ آبی آسمون دل خوش بود...تا خدا هست هیچ چیزی توی زندگیمون کم نمیشه...اول خدا بعد هم خودت...امتحان کن! همیشه شاد باشی.
سلام
دو ماه یه عالمه زمان هست برای تغییر کردن من مطمین هستم که تو میتونی خیلی قوی تر از پیش به فومن برگردی
در پناه خدا با یه روحیه شاد شاد
به وبلاگ من سر بزن
نظرت رو بده
سلام مطلب خوبی بود....در مورد بیماری های روان تنی هم بنویسید که ریشه اصلی آن همان استرس است....
با مطلبی به روزم ممنون میشم نظراتتو بدونم.