.:. بید قرمز .:.

می نویسم تا فراموش نکنم، که بوده ام.

.:. بید قرمز .:.

می نویسم تا فراموش نکنم، که بوده ام.

نفس کشیدن برام سنگینه. این محیط رو دوست ندارم. فقط کافیه یه کم دیگه تحمل کنم تا همه چی تموم شه. معاشرت با یه عده عذابم می ده ولی تو این مدت چاره ای نداشتم! این نیز بگذرد.

هواسم نیست!

می خواستم برای وبلاگ نامه ها کامنت بذارم. ولی وقتی متن رو نوشتم و فرستادم احساس کردم که تو برای کامنتدونی یه وبلاگ دیگه نوشته بودم که نمی دونم کدوم وبلاگم هست!! 

خواننده های عزیز اگه دیدین یه کامنت بی ربط برای پستتون اومده که به این پست وبلاگ نامه ها: نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم دی 1387ساعت11:14توسط مسعود... (این مدل پست معرفی کردن هم نوبره برای خودش اخه نه تیتر داشت و نه می شد به این مطلب لینک مستقیم داد!) ربط داره مطلبش رو برای خودم کامنت کنین تا من بعدا بفرستم برای مسعود عزیز! اخه دیگه حوصله ام نمی شه اون همه رو از نو تایپ کنم! آقا مسعود شرمنده! 

 

برای هیرودیا: هیرو جان وبلاگت برام باز نمی شه که بهت خبر بدم به روزم!  

 

پس نوشت: با توجه به کامنتهای دوستان من واقعاْ حواسم پرت بوده وقتی این پست رو می نوشتم!

درد و دل

  • خیلی وقتها تو زندگی آدم احتیاج داره به یه سنگ صبور، که تو شرایط سختی که مسئله ای می شه بغض نترکیده تو گلو، بتونی با درد و دل کردن باهاش حتی برای یه زمان کوتاه سبک بشی. یه سنگ صبور با اعتماد، یه دوست خوب، یه شنونده خوب. 
  • هیچ کجا خونه ادم نمی شه. آرامش و امنیتی که تو خونه هست هیچ جا نیست.   
  • دارم بیشتر با آدمهای دور و برم آشنا می شم و می شناسمشون! بعد از دو سال الان خیلی چیزها فهمیدم. و برای چندمین بار بهم ثابت شد که نمی شه راحت به کسی اعتماد کرد. خوشحالم که تو زندگیم احتیاط شرط اول کارهامه. هیچ وقت از این موضوع ضرر که نکردم هیچ،خیلی جاها هم به نفعم بوده.    
  • خدایا لحظه ای به خودم واگذارم نکن.   
  • خدایا شکرت.

محرم

قیامت بی حسین غوغا ندارد 

شفاعت بی حسین معنا ندارد 

حسینی باش که در محشر نگویند 

چرا پرونده ات امضا ندارد 

 

ایام سوگواری ابا عبدلله الحسین را به شیعیان تسلیت می گم.  

التماس دعا 

 

پ.ن: نمیدونم چرا نظر یکی از دوستان تو پست قبل پرید! جناب کامران خان بابت این مسئله غیر عمدی معذرت می خوام.

آرامش قبل از طوفان

این روزها آرومم و بی خیال. دغدغه ای ندارم. بزرگترین دغدغه ام درس محسوب می شه و امتحانا که چند روز دیگه شروع می شه و پروژه پایانی که امیدوارم بی درد سر بتونم به سر انجام برسونمش. و همه اینها کوچکترین دغدغه های زندگین. روزهای آخر زندگی دانشجویی رو ترجیح دادم که تو خونه دانشجویی و در جوار دوستان بگذرونم برعکس همه فرجه های ترم های قبل که می رفتم خونه. 

 این روزها هوا قاطی پاتیه. فعلاْ داره نم نم بارون می یاد. دو روز بود که هوا خیلی گرم شده بود~ و این هوا برای این فصل سال خیلی برای من ترسناک بود! هوا یه چیزی شده بود تو مایه های عید نوروز که البته اهالی اینجا معتقدن که آرامش قبل از طوفانه. ولی از دیروز هوا دوباره سرد شده امیدوارم که زمستون سختی مثل سال پیش نداشته باشیم.

حساس

خیلی وقتها اون چه که به ذهنم می رسه برای نوشتن در خیلی مواقع کوتاهه. یکی از عیبها یا شایدم حسن هایی که من در بیان عقایدم دارم اینه که نمی تونم به موضوعی پر و بال بدم و اونو طولانی کنم شاید این یه جاهایی خوب باشه ولی گاهی اوقات هم یه سری مسائل احتیاج دارن به اینکه راجع بهشون مقدمه چینی بشه!  

نکته ای که مدتهاست باهاش برخورد کردم و یادش گرفتم اینه که هیچ وقت تو یه رابطه که دو نفر با هم دارن، از جمله دوستی، همکار، زن و شوهر و ... و تو این رابطه ها مشکلی بین اونا هست، یه طرفه به قاضی نرم. آدم باید همیشه حرف دو طرفش رو بشنوه بعد قضاوت کنه. که البته من خیلی مواقع خودم رو در جایگاه قاضی نمی بینم چون یه جاهایی واقعاً قضاوت خیلی ظریف و حساس می شه.