یه موقع هایی فکر می کنم که دنیا اومدن من چه فایده ای داشته یا داره؟ مثلاً اگه من نبودم چی می شد، به کجای دنیا بر می خورد؟ مطمئنم که دنیا آدم مهمی رو از دست نداده بود، آخه بود و نبود من چه فرقی می کرد؟ خیلی دوست دارم که بدونم خدا چه حسابی پیش خودش کرد و منو خلق کرد، اصلاً چرا آدم رو خلق کرد که حالا ما که بچه هاشیم تو این دنیا دست و پا بزنیم! اون که خودش این همه قدرتمنده و اینو خوب می دونه، چرا خواست این قدرتو به بشر نشون بده؟! خلاصه ته اش اینکه از بودنم سر در نیاوردم.
چرا یه عده از ما ادمها این قدر کله خریم! دوست داریم هر چیزی رو خودمون تجربه کنیم، هر چی هم که بمون بگم بابا جان این خوب نیست این اشتباهه این مشکل داره فردا برات دردسر می شه ولی ... دریغ از گوش شنوا. تازه بعدش دوقورتونیممون(عجب کلمه ای شد) هم باقیه! عجب روزگاریه.
تویی که اینجا رو می دونم که می خونی! به خدا من یکی بدیتو نمی خوام. حالا هی قبول نکن. هی کج بتاب، هی بد دهنی کن، بعدا که پشیمون شدی دلت می سوزه، اون وقته که شاید برای خیلی چیزها دیر شده باشه!