روزهای زندگی تند و تند می گذرن، دارم سعی می کنم به این گذر زمان برسم! البته آسون نیست ولی نشدنی هم نیست. روزهای جوونی ام که داره تند و تند می گذره انگاری خیلی عجله داره برای اینکه تموم بشه! ولی من دوست ندار تموم بشه. این روزها هر چند سخت، هر چند مشکل دار، ولی نباید سریع و به بطالت بره، باید وقتی ده یا بیست سال از این دوره گذشتم، از این دوره حرفی برای گفتن داشته باشم. نباید اون موقع با افسوس ازش یاد کنم و نگم: حیف!
منم احساس میکنم تمام این روزا داره حروم میشه...
سلام نازنین ممنون از لطفی که به من و دنی داری .راستش نمیدونم مشکل چیه که نمیتونی عکسها رو ببینی .خواستم با ایمیل واست بفرستم که آدرس ایمیلت رو نتونستم از وبلاگت بردارم .بازم ممنون که به یاد ما هستی .موفق باشی و چقدر خوبه که به این حس رسیدی که باید بجنبی و برای بعدها حالای خودت رو بسازی برات آرزو میکنم که وقتی به بیست سال بعد رسیدی خودت به خودت ببالی
سلام
به نظر من این روزها نیستن که تند تند میرن این عمر آدمی که تند وتند میرن
بیا پییییییییش ما بییییییییییییییییییییییا
تا همین الانشم خیلی لحظه هام حیف شده...
داریم پیر میشیم و خودمون خبر نداریم.یکی هم نیست بیدارمون کنه...
سلام. موافقم باید طوری زندگی کرد که فردا افسوس نخوریم .
دقیقا ...
بوس