امروز متولد شده ام. امروز چشمم به جمال این دنیا روشن شده! امروز اومدم تا همه زیباییها و به همراهش سختیهای این دنیا رو ببینم، لذت ببرم، تحمل کنم و به دوش بکشم. 28 سال ایا کمه یا زیاد؟ احساس مانوسی با این عدد ندارم هنوز برام راحت نیست که بگویم بیست و هشت سالمه. در عین حال امروزم به یک نگرانی همراه با امید برای اینده گره خورده. می دونم و ایمان دارم که همه چیز به خیر می گذره و روشنی در پیش روی ما هستش. دوستان گلم بابام دو روز دیگه عمل دارن برای سلامتی بابا دعا کنید.
یه زمانی که "دوست" داشتیم و می خواستیم باهاش بیرون بریم اجازه نداشتیم! حالا که از این اجازه ها خبری نیست دیگه دوستی دوروبرمون نیست!
این روزها خیلی احتیاج دارم به یه دوست، دوستی که باهاش راحت باشم و بتونم حرف بزنم. درد و دل کنم تا شاید اما دریغ از یه دوست. دوستای قدیمی که خیلی بی معرفتن. می گن دوست هم دوست قدیمی. اما من که مدت هاست خیری ازشون ندیدم! (البته منظورو دوستای حقیقی هستن و نه مجازی)
اکنون خودمو با ۱۰ سال قبل، مقایسه می کنم و ۱۰ سال آینده رو تجسم می کنم. ۱۰ سال قبل این موقع ۱۸ ساله بودم و داشتم برای کنکور مثلا (!)درس می خوندم. اونچه که تو این ۱۰ سال اتفاق افتاد، ورودم به دانشگاه بود در مقطع کاردانی و بعدش با دو سال تاخیر در مقطع کارشناسی ناپیوسته یه شهر دیگه که خودش پروسه ای بود از دوران سخت دانشجویی که تو همین وبلاگ از اون روزهای سخت هم نوشته ام. روزهای سخت امتحان تو غربت و مسائل حاشیه اش!
تجربه روزهای کار بود تو سه مقطع زمانی که سومین مقطعش رو الان دارم تجربه می کنم. ازدواجم بود که جز مهمترین انتخابهای زندگیم محسوب می شد. ادم هایی که تو این سالها باهاشون اشنا شدم و بعضا ادم هایی بودن که توی تصمیماتم سهیم بودن. خلاصه اش اینکه این دهه به سرعت گذشت و من الان در استانه 28 سالگی زندگیم قرار گرفته ام. گهگاهی فکر می کنم به 10 سال آینده که چی می شه و می خوام به کجا برسم. یه سری هدف دارم ولی اینا خیلی کمه برای 10 سال از ناب ترین لحظات زندگیم، برای 10 سال از پر پتانسیل ترین روزهای زندگیم. باید بیشتر هدف چینی کنم باید بیشتر سعی کنم. خدایا کمکم کن.
یه اس ام اس برام داده بودن که: وقتی ما رو می بینی به یاد چی می یفتی؟ منم این اس ام اس رو برای چند تا از دوستان و فامیل فرستادم. ۳ تاشون گفتن: خواب! از بس که من خواب الو م. هر کی منو می بینه یاد خواب می یفته! یکی دیگه هم گفته بود: ارامش! من همه چی دارم جز ارامش. البته ظاهر ارومی دارم اما یه درون نا اروم. که ظاهرم باعث این برداشت می شه!
دلم می خواد از این روزهای قشنگ بهاری بیشترین استفاده رو بکنم، لذت ببرم از این فصل قشنگ بدون هیچ دغدغه ای و در کمال ارامش. خدایا خودت همه کارها رو برامون درست و اسون کن. خدایا من همه توکلم به خودته. خداجون ارامشی به درون من عطا کن تا بتونم در سایه اش همه مسیری که در پیش رو دارم رو طی کنم. خدایا به خاطر همه نعمت هایی که من ما دادی شکر.
ترسم که اشک بر غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم ثمر شود
نگرانی ها برطرف می شوند شاید بهتر باشد کمی خوددار باشید و فعلا چیزی از نگرانی خود بروز ندهید.
خدایا بهم صبر بده و مشکلات پیش رو برام حل کن. خدایا خارج از طاقتم برام قرار نده. خدایا کمکم کن. خدایا جز تو کسی رو ندارم من همه توکلم به خودته. خداجون مرسی.