.:. بید قرمز .:.

می نویسم تا فراموش نکنم، که بوده ام.

.:. بید قرمز .:.

می نویسم تا فراموش نکنم، که بوده ام.

یادش بخیر

دوران بچگیم هم برای خودش عالمی داشت ، چه روزهای قشنگی بود، تابستونهایی که با بچه ها تو کوچه بازی می کردیم، دوچرخه سواری، لی له، وسطی و ...

اون موقع هایی که مامان از دستم عصبانی می شد، می گفت: چرا اینقدر می ری تو کوچه؟!! من دوست ندارم تو همش تو کوچه ای! ولی من دو در می کردم و می رفتم بازی. یادش بخیر!

یادش بخیر چه قدر با هم قهر کردیم و یه ساعت بعدش هم آشتی کرده بودیم. همه اون تابستون هایی که تو ایوون فرش پهن می کردیم و شبها هم همون جا می خوابیدیم.

اما همه این لذت ها به تابستون ختم نمی شد. اون روزهای سرد زمستون که بخاری خونمون رو گرم می کرد محبتهای مامان و بابا هم کانون خونمون رو گرم می کرد.

خوشحالم از اینکه اگه تودوران جوونیم جوونی نکردم ولی تو بچگیم حسابی بچگی کردم.

یادش بخیر. اون موقع ها زندگی خیلی قشنگ بود چون هیچ فشاری رومون نبود، نگران هیچ چی نبودیم. ترس از فرداها نبود.

ای کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدم. ای کاش...

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
امین چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:32

بازم تو.
موفق باشی

MED چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:06 http://www.parseh-mp.blogsky.com

ایول . حداقل بچگی کردیم اگه جونی نکردیم .

شاه رخ جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 01:00 http://roospigari.blogfa.com

فکرشو بکن اگه بزرگ نمی شدیم با همون قیافه ی بچگونه ریش سبیل در میاوردیم پامون به پدال نمی رسید دستمون به در یخچال نه همون بهتر که بزرگ شدیم !نه ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد