نماز و روزه ی همه دوستان قبول باشه. ماه رمضون هم برای خودش حال و هوایی داره، سحر بیدار شدن با همه خواب آلودگیش، افطار با اون ربنای شجریان. این ماه هم برای خودش کلی صفا داره. خلاصه به قولی معلوم نیست که ساله دیگه کجا باشیم، این دنیا یا اون دنیا، یا اینکه توفیق روزه گرفتن داشته باشیم یا نه؟ خلاصه بیاین حال رو دریابیم.
یادمه از بچگی من اسمارتیز خیلی دوست داشتم. هیچ وقتم با یکی دو تا بسته سیر نمی شدم! همیشه دلم می خواست یه ظرف خیلی بزرگ، پره اسمارتیز بزارم جلومو بخورم. ولی هیچ وقت فرصت یه همچین کاری پیش نیومد، تا امروز!! آرزوی بچگیم به حقیقت پیوست. رفتم سر سوپر دیدم جعبه های بزرگ اسمارتیزو چیده رو هم. کلی ذوق کردم یکیشو خریدمو بعد افطار نشستم به خوردن! فکر کنم دیگه اشباع شده باشم!
الان داشتم وبلاگ کوروش رو می خوندم دیدم درباره حذف معلمان مرد در دبیرستان های دخترانه نوشته. من دبیرستان که بودم یه معلم مرد داشتیم که هم حسابان درس میداد هم دیفرانسیل. الحق که بیست بود کارش. تو طول تحصیلم این چنین معلم ها و اساتیدی واقعاْ انگشت شمار بودن. فکر کنم تعدادشون از انگشتهای یه دست تجاوز نکنه! این معلم عزیز که اسمش آقای اعلمی بود برای همیشه برای من ماندگاره. بچه های اصفهان، اونایی که دبیرستان پسرانه ادب،دخترانه مهر آیین(خدا بیامرزدش. در کمال ناباوری منحل شد.)و خانه ی ریاضی و... می رفتن یا می رن حتماً می شناسنش. خلاصه اگه کسی از دوستان باهاش کلاس داره قدرش رو بدونید که مثش کم گیر می یاد. بهشم بگین یه شاگرد قدیمی ناشناس ازش یاد کرده!
وای منم دیوونه ی اسمارتیزم.منم دلم می خواد )):
آخ گفتی اسمارتیز !!!
حقا که حرفت درسته آقای اعلمی مرد فوق العادع ایه. من امسال باهاش کلاس اضافه دارم. یعنی مغزم از لحاظ ریاضی کاملا طرز تفکرش تغییر کرده! .خدا خیرش بده
قدرشو بدونین که کیمیاس.