.:. بید قرمز .:.

می نویسم تا فراموش نکنم، که بوده ام.

.:. بید قرمز .:.

می نویسم تا فراموش نکنم، که بوده ام.

بسه!

دیگه به هیچ کس اعتماد ندارم ...

دیگه به هیچ چیز اعتماد ندارم، حتی به چشم های خودم...

خدایا داری ما رو با چی آزمایش می کنی؟

می شه بسه؟!

...

نظرات 3 + ارسال نظر
سرود جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 22:53 http://www.soroodesargardan.blogsky.com

خدا رنگها رو آفرید ولی نقاشیها رو ما می کشیم. تلخی تراژدی اینجاست که کسی قصد آزمایش ما رو نداره. وقتی صدای سوت رو شنیدی شنا کن٬ به هر سمتی که فکر می کنی درسته٬ فقط آخر مسابقه معلوم میشه کی جهت رو درست رفته.

همشهری شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 00:44 http://3tadoost.blogsky.com

بابا چی شده ؟!؟!

خیلی شاکی هستی ...

پرسه یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1385 ساعت 17:42

ای بابا؟ .. چی شده؟
منم یه موقعهایی اینجوری میشم البته یه موقعهایی که چه عرض کنم!!!
امیدوارم مشکلت حل شه!
چه زود دختر خاله میشم! ... حال میکنی!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد