.:. بید قرمز .:.

می نویسم تا فراموش نکنم، که بوده ام.

.:. بید قرمز .:.

می نویسم تا فراموش نکنم، که بوده ام.

نفرت

دیروز داشتم از محله قدیمیمون رد می شدم. یه خانم مسنی از روبروم رد شد. به نظرم آشنا اومد. یه کم فکر کردم، فهمیدم کیه!

این زن منو یاد خاطرات ده، دوازده سال پیش انداخت. اون وقتی که من حدوداً 8،9 ساله بودمو تابستونا می رفتم شیر می گرفتم. اونموقع اینطوری بود که همه زودتر می یومدن زنبیل می ذاشتن و می رفتن، وقتی که ماشین حمل شیر می یومد همه می یومدنو سر نوبتشون می ایستادن. ولی این پیرزن هر وقتم که می یومد می رفت زنبیلشو می ذاشت اول صف!! اصلاً هم اهمیت نمی داد به مردم و اعتراضشون. تازه برای فک و فامیلشم زنبیل می ذاشت، اونم اول صف!!! انگاری که اول صف تو قبالشه! خلاصه درد سرتون ندم که من هر چی هم زودتر می رفتمو سبدو می ذاشتم بازم این زن می یومدو زنبیلشو می ذاشت اول صف. منم که زورم بهش نمی رسید. خیلی هم که اعتراض می کردم همش یه اعتراض کوچک بود که ایشون اصلاً به روی مبارک خودشون نمی آوردند! خلاصه دیگه یه روز خیلی عصبانی بودم(همیشه هم این ناراحتی و عصبانیتمو می یومدم تو خونه خالی می کردم، آخه فقط زورم به مامانم می رسید!!) دیگه به مامانم گفتن امروز می رم حال این پیرزنو می گیرمو ادبش می کنم!!! که حق مردمو ضایع نکنه. خلاصه زودترش از هر روز رفتم که نفر اول باشم. انگاری اون حس ششمش خبر دار شده بود که من برای دعوا قراره برم، اون روز نفر دوم ایستاد و هیچی نگفت.  ولی الان که فکر می کنم یادم نمی یاد که تونستم ادبش کنم برای روزهای دیگه یا نه. شایدم اون روزا دیگه آخرهای تابستون بوده و من دیگه برای شیر گرفتن نمی رفتم سر سوپر.

ولی خلاصه با دیدن این پیرزن تمام نفرتهای دوره بچگی من زنده شد!

امروز به مامانم قضیه دیدن اون زنو گفتم.مامانم یادش بود. 

گفتم من اگه از هر کسی که حقمو ضایع کرده باشه بگذرم، از این زن نمی تونم بگذرم بد جوری کینه اش به دلم مونده. این زن باید اون دنیا تقاص پس بده!

کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدم.

بچه که بودم هیچ کس ازم توقع نداشت، توقع انجام کارهای بزرگ و سخت. تا قبل از مدرسه که هیچی، فقط بازی بود و بازی. بعدشم که دیگه شدم یه بچه مدرسه ای که سرم تو لاک خودم بود. درسمو به موقع می خوندمو کاری به کار کسی نداشتم، تو یه کلام اصلاً بچه ی شری نبودم، شر که نبودم هیچی، کلی هم مظلوم بودم. کم کم که بزرگ شدم توقع های اطرافیان هم زیاد شد، ولی من کماکان مظلوم بودم. نگاه ها بهم عوض شد. دیگه کسی انتظار نداشت که کارهای بچه گانه بکنم. فکر می کنم ادم هایی که شیطونن شاید یه سری از کاراشون به نظر مردم بچه گانه بیاد. این جور ادما دست خودشون هم نیست دیگه شیطونی تو وجودشونه. ولی من کماکان مظلوم بودم. شاید به خاطر همین مظلوم بودنم بود که خیلی از دوستام بهم می گفتن که بیشتر از سنت هستی!! شایدم واقعاً برخوردام این طور نشون می داد. به نظر خودم مورد اول بیشتر!

خلاصه با بزرگ شدن ما خیلی چیزهای  دیگه هم بزرگ شد. اون توقع ها اون قدر بزرگ شد که من گاهی اوقات درمونده می شم. دیگه می بُرم! مثل همین الان.

کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدم!

تبریک

تبریک به مردم مسلمان لبنان، تبریک به خاطره به خاک نشاندن اسرائیل و تبریک به خاطره این همه پایداری و ایستادگی.

+++++++++++++++

من شنیدم تا آخر این هفته سیم کارتهای اصفهان رو می دن، کسی چیزی می دونه؟ این خبر اصلاً صحت داره یا نه؟

+++++++++++++++

 از آدمایی که همیشه خدا آه و ناله می کنن و همیشه می گن که بدشانسن بدم می یاد. این طور آدما واقعاً به ملت انرژی منفی می دن. من یه دوست دارم همیشه خدا شاکیه، همیشه می گه چقدر من بدشانسم، من که اصلاً شانس ندارم ، تو این کارم که قدم بر می دارم بازم نمی شه، چقدر فلانم چقدر بهمانم. دیگه یه موقع هایی حوصله منو سر می بره. فکر کنم هیچ وقت به این فکر نمی کنه که کاری را که انجام میده چرا اون نتیجه ای رو که می خواد ازش نمی گیره، فقط غر می زنه!این ادم به منم کلی انرژی منفی که میده هیچی، انرژی های مثبتمم ازم می گیره!! آخه چرا اینقدر بنده ناشکر!


 

پدر بزرگها و مادر بزرگها و خونه های قدیمیشون

مادر بزرگ ها و پدر بزرگ ها برکتن. روابطشون هم با نوه هاشون خیلی قشنگه. خونه های قدیمیشون هم همینطور. اون وقتی که سر ظهر از یه محله قدیمی رد می شی که بهش می یاد ساکنان خونه مادر بزرگ و پدر بزرگ باشن یه بوی آب گوشت خوش مزه ای می یاد که به قول پسر دائیم دیگه شکم آدم داره به ادم فحش میده!! که چرا بهش رسیدگی نمی کنیم. یه خونه بزرگ با صفا، با یه تخته چوبی قدیمی وسط حیاط و یه بید مجنون بالای سرش. وقتی هم که عصرها حیاطو آب می پا شن بوی کاه گل بلند می شه و زیبایی های این طور خونه ها رو صد برابر می کنه. البته الان دیگه این طور خونه ها کمتره. مدتهاست که بتن جای کاه گلو گرفته. آپارتمان نشین شدن هم که دیگه زیبایی اون خونه های قدیمی و با صفا رو نداره. خونه های قدیمی دیگه کمتر به چشم می خوردن. اگرم از این خونه ها جایی پیدا بشه براش نقشه برج می کشنو از بیخو بن خرابش می کنن، طوری که وقتی از اون جا رد می شی، انگار نه انگار که یه روزی یه خونه هزار متری قدیمی اینجا بوده، خونه ای که صدای بازی بچه ها ازش می یومده و شادی رو به این خونه می اورده. خونه مامان بزرگه منو هم خراب کردن، البته نه به اختیار بلکه به اجبار. شهرداری پاشنه در خونه رو از جا کند تا بالاخره اونجا رو خرید. البته اون برای ساخت برج این کارو نکرد برای فضای سبز این کارو کرد. این خونه برای همه نوه ها خاطره بود،‌خاطره روز های قشنگه بچگی، خاطره ۷ سنگ بازی کردن با پسرهای فامیل که وقتی توپو می زدن بهمون خیلی درد می یومد! خاطره ی قایم موشک بازیها. خاطره اون حوض قدیمی که خیلی قشنگ بود. خاطره اون درخت گردوی کهنی که بابام می گن اینو یه کلاغ کاشته، فصل چیدنش که می شد همه نوه ها اونجا جمع می شدن و گردو می چیدن. خاطره سمنونی نذری که پخته می شدو همه فامیل اونجا جمع می شدن. اگه بخوام از همه خاطرات دوران بچگیم تو اون خونه بگم می شه مثنوی هفتاد من. پس همین جا دیگه ختمش می کنم.

خلاصه من که بزرگ شده اون خونه نبودم ولی خاطرات زیادی ازش داشتم.

من هم مادر بزرگها و پدر بزرگها رو دوست دارم هم خونه های قدیم شونو.

 

میلاد با سعادت مولود کعبه، حضرت علی(ع) بر همه مسلمین مبارک.

امروز نفرات برتر کنکور سراسری رو اعلام کردن. نمی دونم بگم خوشبختانه یا متاسفانه، نفرات اول همه رشته ها دختر هستن. این عدم تعادل در شرکت کننده ها و صد البته در قبولیهای دختر و پسر جای نگرانی داره. خدا رحم کنه! من معتقدم تو همه چیز باید تعادل حفظ بشه.

++++++

من نمی دونم کیه می ره و وبلاگ های بچه ها رو پینگ می کنه؟! در صورتی که مطلب همون مطلب قبلیه و با یه عده از بچه ها هم که صحبت کردم خودشون هم بی اطلاع بودن از این موضوع. واقعاً شخصی که این کارو می کنه کار و زندگی نداره؟!

++++++

این سایت خیلی باحاله. می تونین هم کلاسی های قدیمی تونو هر جای ایران که بودین یا هستین پیدا کنین

http://www.sonycard20.com/hamkelasi.htm

جنگ

اضطراب، ناراحتی، بلاتکلیفی، بی خوابی، خون، نشستن در عزای از دست دادن عزیزان و زجه زدن و... اینا همش پیامدهای جنگه. جنگی که آرامش رو از ادم می گیره. ما هم خودمون این روزها رو تجربه کردیم پس خیلی خوب می فهمیم که مردم مسلمان لبنان چه می کشن. خدایا کی این جنگ و خون ریزی ها تموم می شه. تموم به معنای واقعی! تمومی که دیگه دل هیچ مادری به واسطه ی جنگ در عزای بچش نباشه. خدایا آرامش رو به وجب وجب این کره خاکی هدیه کن.