-
تفاوت
سهشنبه 3 مهرماه سال 1386 14:19
تو این سالهای زندگی هر چی کتاب اعم از درسی و غیر درسی رو خریده بودم، صفحه اولش رو که باز می کردم نوشته بود: اصفهان، خیابان آمادگاه. ولی حالا وقتی کتابهام رو باز می کنم رو صفحه اولش نوشته: رشت، کتابفروشی ... . هی روزگار.
-
ماه مهر...
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 16:44
چرا این روزها پای دل هر کی می شینم دلتنگه، اونم دلتنگ گذشته، چرا خیلی هامون تو خاطرات گذشته سیر می کنیم و خیلی وقتهاش توی خاطرات قشنگه مدرسه، و دوست داریم که تو همون زمان می موندیم، البته اگه همون موقع ها از ما نظر خواهی می کردن خیلی هامون می گفتیم که دوست داریم زودتر بزرگ شیم، سنمون رو یک سال می ذاشتیم روشو می گفتیم!...
-
تاریخ مصرف
جمعه 30 شهریورماه سال 1386 14:18
چرا یه موقعهایی با اینکه با تمام وجود اون چیزی رو که می خوایم نمی شه؟! پس اون قانونی که می گفتن "خواستن توانستن است" کجا رفته، چرا جواب نمی ده؟ نکنه تاریخ مصرفش تموم شده! این روزها با خیلی چیزها مواجه شدم که تاریخ مصرفشون تموم شده، شاید اینم یکی از اونا باشه!
-
رمضان
سهشنبه 27 شهریورماه سال 1386 10:18
ماه رمضون با اون حال و هوای خاص و یه دنیا خاطره اش از گذشته ها چند روزیه که شروع شده. واقعاْ خدا تو این ماه یه قدرت مضاعفی به آدم برای روزه دار بودن می ده. و من و شاید بشه گفت همه مسلمونها یه حال و هوای خاصی داریم تو این روزها و شبها. این ماه یه ماه متفاوته، حتی حال و هوای دعا کردنم هم تو این ماه متفاوته. این تفاوت از...
-
در راه است!
چهارشنبه 21 شهریورماه سال 1386 19:52
ماه رمضان و به دنبالش ماه مهر در راهه. این دو ماه هر کدومش یه حال و هوای خاصی دارن. و یه سری خاطرات روزهای قشنگ گذشته رو برای من تداعی می کنن. این روزها زیاد در گذشته سیر می کنم به امید اینکه شاید حال و هوام بهتر بشه، شاید بتونم خیلی چیزها رو راحتتر تحمل کنم، اما نمی دونم چقدر موفق می شم.
-
بازی
پنجشنبه 8 شهریورماه سال 1386 22:28
پرسه عزیز منو به بازی دعوت کرده، و برداشتی که من از این بازی داشتم اینه که عکس بچگیم رو باید بذارم تو وبلاگ. گفتم برداشت چون پرسه راجع بهش توضیح نداده بود! من هم ۴ نفر رو به ادامه این بازی دعوت می کنم، البته یه چند نفر دیگه رو هم می خواستم بگم که قبلا به این بازی دعوت شده اند: مرگ رنگ ، خانم حنا ، رهگذر خسته ، سکوت...
-
پایان کابوس نمره!
پنجشنبه 1 شهریورماه سال 1386 02:46
الان که دارم که این پست رو می نویسم نیمه شبه. از ساعتش هم می شخصه. تمام خستگی طول این ترم تحصیلی الان از تنم در اومد! حالا عرض می کنم چرا؟ سر شب چون خسته بودم زود خوابیدم. حدود ساعت 2 بود که بیدار شدم نمی دونستم ساعت چنده، گوشی رو نگاه کردم دیدم نزدیکه ساعته دو هستش و یه اس ام اس اومده، وقتی بازش کردم دیدی یکی از...
-
همکلاسی
یکشنبه 28 مردادماه سال 1386 15:48
امروز بعد از 10 سال یکی از همکلاسی های دوره راهنماییم رو دیدم. کلی حرف زدیم از بچه های هم دوره ایم مون گفتیم. اینکه هر کدومشون کلی به مدارج عالی رسیدن یا اینکه از ایران رفتن. بهش می گم انگاری فقط ما از بقیه عقبیم می گه: اره بابا ما و بچه های کلاسمون هیچ پخی نشدیم! البته ما هم می رسیم به اون مراحل. گاماس گاماس! ولی با...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 مردادماه سال 1386 10:17
السلام علیک یا سید الشهدا عیدتون مبارک... پ.ن: عکس رو از اینجا بر داشتم.
-
زندگی
یکشنبه 21 مردادماه سال 1386 08:22
این که قدیمیا گفتن جوونی به دله،الحق و الانصاف که درست گفتن. خیلی وقتها شده که خودم تو اوج جوونی احساس پیری کردم و بالعکس یه سری از پیرها رو دیدم که این قدر زنده دلن که از خودم خجالت کشیدم که اسم جوون رو یدک می کشم! این نیز بگذرد...
-
مبعث
شنبه 20 مردادماه سال 1386 09:05
مبعث پیغمبر اسلام بر همه مسلمین جهان مبارک.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 مردادماه سال 1386 18:09
-
حمام علی قلی اقا
دوشنبه 15 مردادماه سال 1386 08:01
دیروز با یکی از دوستام رفتم حمام باستانی علی قلی آقا. این حمام واقع در خیابان مسجد سید هست.حمامی کهفکر کنم تا حدود ۳۰ یا ۴۰ سال پیش هم مردم محله ازش استفاده می کردن. چند ساله که به این حمام رسیدگی کردن و الان جزء یکی از آثار باستانی اصفهانه.متاسفانه نتونستم خیلی عکس بگیرم چون در کمال تعجب با وجود اینکه از قبل باتری...
-
پینگ
پنجشنبه 11 مردادماه سال 1386 16:58
چند روزه بعضی از وبلاگ ها الکی پینگ می شه! بدون اینکه مطلب جدیدی توشون باشه. واقعاْ یه عده از آدمها این قدر بی کارن که وبلاگهای بقیه رو پینگ کنن؟! نمی دونم اینا از این کار چه لذتی می برن. من بهشون توصیه می کنم این عمل پینگ رو برای اون دسته از دوستانی انجام بدن که وبلاگ هاشون را با وجود مطلب جدید هم پینگ نمی کنن، که لا...
-
بودن یا نبودن مسئله این است
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1386 22:26
یه موقع هایی فکر می کنم که دنیا اومدن من چه فایده ای داشته یا داره؟ مثلاً اگه من نبودم چی می شد، به کجای دنیا بر می خورد؟ مطمئنم که دنیا آدم مهمی رو از دست نداده بود، آخه بود و نبود من چه فرقی می کرد؟ خیلی دوست دارم که بدونم خدا چه حسابی پیش خودش کرد و منو خلق کرد، اصلاً چرا آدم رو خلق کرد که حالا ما که بچه هاشیم تو...
-
تجربه به هر قیمتی!
سهشنبه 9 مردادماه سال 1386 20:27
چرا یه عده از ما ادمها این قدر کله خریم! دوست داریم هر چیزی رو خودمون تجربه کنیم، هر چی هم که بمون بگم بابا جان این خوب نیست این اشتباهه این مشکل داره فردا برات دردسر می شه ولی ... دریغ از گوش شنوا. تازه بعدش دوقورتونیممون(عجب کلمه ای شد) هم باقیه! عجب روزگاریه. تویی که اینجا رو می دونم که می خونی! به خدا من یکی بدیتو...
-
کوله پشتی
چهارشنبه 3 مردادماه سال 1386 08:08
برنامه های چند شب اخیر کوله پشتی کلی سر و صدا راه انداخته و به یمن پیشرفت تکنولوژی در دنیا خبر که تو دنیا به سرعت منتشر شد، هیچی، می تونم بگم چند دقیقه بعدش دوستان می تونستن از طریق اینترنت اصل برنامه رو ببینن. و دوستان هم در باره اش نوشتن.(لینکش رو همین کنار گذاشتم) حالا از اون برنامه با سردان رادان که بگذریم، می...
-
افسردگی
شنبه 30 تیرماه سال 1386 13:54
افکار از افسردگی نوشته، هر چی به پایان مطلب نزدیکتر می شدم احساس می کردم که انگاری این چیزها به منم شبیه! یعنی جدی جدی منم افسردگی گرفتم. احساس می کنم که استرس نقش زیادی تو این حالات در من شده. این استرس لعنتی ول کن من نیست واقعا تحمل استرس و اضطراب کار سختیه. اون موقع که کنکوری بودم(سال پیش دانشگاهی) همیشه فکر می...
-
تنوع
جمعه 29 تیرماه سال 1386 15:04
خوب امروز یه دستی به سرو گوش وبلاگ کشیدم و قالبشو عوض کردم. قالب قبلی تکراری شده بود به هر حال اینجا هم نیاز به تنوع داره.
-
سفر
جمعه 22 تیرماه سال 1386 11:35
یکی از بزرگترین آرزوهای من سفر به کشورهای دنیاست. حالا این سفر خیلی قشنگتر می شه اگه با دوچرخه باشه و برای رسوندن یه پیام مهم به همه مردم دنیا باشه. یه گروه از ایرانیهای باصفا این کار رو انجام دادن. دمشون گرم.
-
بارون
چهارشنبه 6 تیرماه سال 1386 15:51
برای چند دقیقه اصفهان بارون قشنگی بارید. بارون همراه آفتاب! بارونه اصفهانم با بارون شمال فرق داره. همه چیه اصفهان با شمال فرق داره، اصلاً هیچ جا اصفهان نمی شه. خدااااااااااااااااایا فردا باید برم، از دیروز تا حالا داغونم، فکرشو که می کنم که من همون آدم قوی هستم که از پس خیلی مسائل بر اومدم اون وقت خودمم متعجب میشم!
-
شادی...
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 19:27
وقتی بچه بودم حتی با یه شکلات کاکائو هم کلی خوشحال می شدم کلی ذوق می کردم و سرکیف بودم. ولی حالا چیزهای خیلی با ارزشتر از یه شکلات هم یا منو اون قدر خوشحال نمی کنه یا اینکه یه خوشحالی زودگذر به همراه داره! دنیای بچه ها عجب دنیای بزرگیه!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 تیرماه سال 1386 14:14
به قول مسعود : بزن بر طبل بی عاری، که آن هم عالمی دارد!
-
بی حوصله
سهشنبه 29 خردادماه سال 1386 14:58
یه موقع هایی هست که همین طوری دلت شور می زنه، یه جا نمی تونی آروم بند شی، هیچ کاری نمی تونه آرامشت رو بهت برگردونه، دو روزه این طوری شدم. همه اش نگرانم، می ترسم، حالا از چی رو نمی دونم! حس درس خوندن ندارم به هر درس یه نوک زدم! منظورم اینه که دیگه خیلی که خوندم دو فصل از هر درسه! خرواری از درسهای نخونده رو همه تل انبار...
-
تسلیت
دوشنبه 28 خردادماه سال 1386 11:56
شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) رو به همه شیعیان جهان تسلیت عرض می کنم.
-
اطوار!
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 21:10
استاد هر چی پیزوریتر، قر(به کسر ق) و اطوارش بیشتر! یه استاد گلابی داشتیم این ترم، خدا نصیب گرگ بیابون نکنه! می دونم طرف اینترنت بازه، یه موقع دیدی سر از این وبلاگ در آورد و پیوست پدر منم در آورد!! برای همین فعلا از این استاد محترم(!) تا زمانی که مطمئن شدم آبا از آسیاب ریخته و نمرات رد شده(البته امیدوارم که بتونم پاسش...
-
دندون و دندونپزشکی
دوشنبه 21 خردادماه سال 1386 18:24
چند سالی می شد که کارم به دندون پزشکی نکشیده بود، البته اینو بگم که با وجود اینکه دندونپزشکی آمپول هم داره(آخه من از آمپول زدن می ترسم!فکر کنم به خاطر اینه که تو بچگی منو از آمپول ترسوندن و فکر می کنم این مشکل رو خیلی از افراد داشته باشن)، ولی هیچ وقت ازش نترسیدم و همیشه یه جورایی مشتاق رفتن به دندونپزشکی هم بودم!...
-
۲۴ ساعت کمه!
جمعه 18 خردادماه سال 1386 14:00
پست قبلی می خواستم از دلتنگیام بنویسم، از اینکه از اطرافیانم دلگیر بودم. از اینکه یه جاهایی واقعاً طوری منو شکستن که خودم صدای خورد شدنمو به وضوح شنیدم، ولی منصرف شدم. این پست هم فقط به همین چند خط راجع به این موضوع قناعت می کنم، چون می بینم حرفهای گفتنی و مسائلی که ارزش فکر کردن داشته باشه، طوری که برام مفید باشه تا...
-
حرف از دل گرفته اس!
سهشنبه 15 خردادماه سال 1386 15:59
عجیب حالم بد بود بغض گلومو گرفته بود، منتظر یه تلنگر بودم که بزنم زیر گریه، گفتم مییام یه پست از حال و هوای خودم می نویسم؛ ولی، وبلاگ مد (به کسر میم) رو که خوندم ناراحتیهای خودم از یادم رفت! دیدم نه یه نفر دیگه هست که دلش خیلی خیلی بیشتر از من پره. من کوتاه اومدم از نوشتن، لا اقل تو این پست. حرف آخر اینکه، اصفهانم.
-
تجربه غربت
چهارشنبه 2 خردادماه سال 1386 18:20
می شه تو زندگی با یه نفر غیر از خونواده خیلی مسائل رو تجربه کرد. اینکه با افراد مختلف که از یه خونواده با یه فرهنگ متفاوت هستند چه طوری برخورد کرد، چه طوری پیشنهاد داد، چه طوری انتفاد کرد. و حتی خیلی چیزها در مورد خودمون کشف کنیم اینکه در مقابل یه همچین ادمهایی تو شرایط مختلف چه عکس العملی نشون بدیم. جدای از سختی هایی...